Powered By Blogger

۱۳۸۹ آذر ۱۶, سه‌شنبه

یار دبستانی من

دبیر انجمن میکانیک  اون شب تو خوابگاه نبود فکر کنم!

نبود دانشجوهایی رو که داشتن پشت در فکر میکردن  کی میشه بسیجیا درارو بشکنن بریزن پدرشونو در بیارن!

ولی فرداش و پس فرداش که بودی مرد حسابی// امروز اون بالا یه حالتی به حرفات دادی پیش خودم گفتم حالا که اخرین نوبت بهش رسیده حرفای اساسیو میزنه و شروع مرگ بر دیکتاتور...............

ولی نزدی حاجی نزدی// یادت باشه ضیا نبوی رو همون صندلیا مینشستو مدتها با اهنگ اینو اون رقصیده بود ولی ضیا با مردانگی الان تو اهوازه اهواز!// عکسای رفیقات با برزگرو دیده بودم موقع اعتصابش واسه ستاره دار شدنش........

دوس داشتی یکی از شعرای اخوان و بخونی که نذاشتن ولی این دلیل نمیشه فقط حرف از بی اعتمادی بزنی که چرا مسئولین اجرای جشن رو به خود دانشجو ها ندادن///
کودتا کودتاست به قول رود ولی خود نماینده ولی فقیه! هم اول گفت: باید حرف مخالف شنیده شه ولی حرف مخالف .نه بر هم زننده نظم.............
تو اگه بعد از گفتن اینکه کاش حرمت دانشجو نگه داشته میشد میگفتی کاش دانشجوی در بند ما ازاد میشد و به درسش میرسید به هیچ جا بر نمیخورد جز ظالم// خود اون نماینده که فردا داره میره کربلا میدونه 1300 و چندین سال پیش حسین چی بود تو اون صحرا و ظالم چیا میگفت راجع بهش..................

پ.ن:بیشتر دبیرا حرفاشونو به مسائل صنفی محدود کردن با اینکه میدونستن اینا روز مرگیه ولی همشون اخر حرفاشون یه جمله ای میگفتن مثل :   اگه دانشجو بخواهد شب رفتنیست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر