Powered By Blogger

۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

چوب پنبه

من تکلیفم با خودم روشنه ولی دلیل نمیشه چون تا اخرین لحظه احتمالش هست نظرم عوض شه مشکل دارم با تصمیمام!

مغزم خیلی درگیر شده از دیشب نمیدونم چرا// میخوام داد بزنم ولی یه سری کثافت به خاطر مانور خودشون جای دنج کنار دریای منو ریدن.......................

یادمه خیلی چیزا تو ذهنم بود واسه همین صبح ها! که از خونه میومدم بیرن اول میگفتم خدایا یه کاری کن زبونم گیر نکنه مغزم هنگ نکنه صدام نلرزه ولی الان خیلی وقته زندگی خودمو به روزمرگی منتقل کردم که هیچی ازش نمیفهمم//خیلی کارامو فراموش میکنم صدام میلرزه وقتایی که نباید بلرزه// روزا میان و میرن ولی چیزی تغییر نمیکنه...هیچی!

تمرکزم و رو خیلی چیزا از دست دادم.... تمام چیزایی که ارزش بودن واسم انگار بی ارزش شدن انگار خیلی عوض شدم ولی نشدم هنوز همونم ولی ........................

هر وقت حس شوخ بودنم گل میکنه خوابم بهم مبخوره اعصابم داغون میشه!

پ.ن:خدارو شکر هیشکیو ندارم سوال پیچم کنه و بخواد کنتور مراماش واسه منو زیاد کنه 

۲ نظر:

  1. بی خیالی طی کن و همه رو به اونجات دایورت کن...حل میشه

    پاسخحذف
  2. من کلا"سر مسائل حاد دایورته به اونجام ولی نمیشه خودمم دایورت کنم!!!!

    پاسخحذف