Powered By Blogger

۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه

یاد اون روز.......

سروصدا خیلیه....... همه یا دارن داد میزنن یا دارن میرن اونور حصار// حصار میله ای ولی یه جوریه میشه ازش رد شد.....

صداهای وحشتناکی میاد!! در اتاق و باز میکنم// یکی از بچه های فنی داخله! خون ریزی داره... خون توی دست همه بچه ها پره!

توی راه رفت! یکی هم اونور حصار موندو زودتر رفت.............

از خاطرات یه دانشجوی پزشکی(25خرداد88)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر